زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
هـیچ بـابـایی نـبـیـند آنچـه را من دیـدهام من جـوانم را غـریق مـوج آهـن دیـدهام مثل باران میچکید از دست هایم پیکرش هستیام را روی دستم اربـاً اربـا دیـدهام یک تنه میرفت بر جنگ علی نشناسها وقت برگشتن تنش را چند صد تن دیدهام لشکری دستش به خون لالهام رنگین شده قاتـلش را یک نفر نه جمع دشمن دیدهام بیدفاع از کوچههای سنگ و آهن میگذشت مادرم را در وجودش خوب روشن دیدهام هر چه با غم ناز رویش را کشیدم برنگشت خون مانده در گلویش را کشیدم برنگشت |